اشعار ولادت حضرت امام حسن عسگری (ع)

غلامرضا سازگار

ای زحسنت عیان جلوه ی داوری
طلعت احمدی صولتت حیدری
بر تنت نارسا خلعت سروری
دیو و حور و ملک جنّ و انس و پری

جمله در محضرت گرم فرمان بری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

ای زرخ داده نور بر مه و آفتاب
نجل ختم رسل زاده ی بوتراب
پیش تر از سؤال داده ما را جواب
دُرّ ده بحری و بحر یک دُرّ ناب

که بر آن دَه کند دُرّ تو گوهری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

سینه ات مخزن سرّ سَروِ علن
والد حضرت حجّة بن الحسن
من کجا مدح تو تو کجا مدح من
مهر هر آسمان ماه هر انجمن

در تمام وجود کرده روشنگری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

خال و خطّت حسن خُلق و خویت حسن
خُلق و خویت حسن ماه رویت حسن
ماه رویت حسن عطر و بویت حسن
عطر و بویت حسن گفتگویت حسن

داده از هر حَسن خالقت برتری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

چارده آینه روی زیبای تو
عطر مهدی دمد از نفس های تو
در دل ما بود چون خدا جای تو
سوره ی قدر و نور نقش سیمای تو

نور حسن تو را مشتری مشتری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

خلق، در سایه  و حقّ ثنا گسترت
هم ملک عسکرت هم بشر لشکرت
بر گرفته چو جان سامره در برت
صورت و سیرت احمد و حیدرت

ای دُرِ احمدی ای گل حیدری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

فیضت از سامره شامل عالم است
گفته هایت مدام آیت محکم است
سایه ات بر سر عالم و آدم است
گوهر مدح خلق در ثنایت کم است

وصف تو باید از منطق داوری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

قدسیان خادم آستان تواند
عرشیان طایر بوستان تواند
عارفان بنده ی دوستان تواند
زاهدان لاله ی گلستان تواند

مهر و مه را بود بر درت اختری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

ماه رویت برد جلوه از ده امام
بر تو و مادر و جدّ و بابت سلام
بی تو طاعت هدر بی تو جنّت حرام
با تو قرآن درست بی تو دین ناتمام

مکتبت مکتب معرفت پروری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

مهدی فاطمه از تو یک یاسمن
هادی اهل بیت بر لبت بوسه زن
نورت از سامره هادی مرد و زن
در جهان و جنان در زمین و زمن

کثرت خیر تو می کند کوثری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

گر چه عمرت همه حبس و تبعید بود
کار تو دم به دم نشر توحید بود
نور علمت مدام با اساتید بود
منطقت علم را مُهر تأیید بود

لشگر دانشت در جهان گستری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

ای تولاّی تو دین و آیین من
مهر تو خوشتر از جان شیرین من
روح پاک دعا ذکر آمین من
کلّ ایمان من همه ی دین من

"میثم" از وصف تو می کند دلبری
سیّدی یا حسن ایّها العسکری

****************************

غلامرضا سازگار

ای به حق مقتدا ایها العسکری
ای ولی خدا ایها العسکری
شمع جمع همه یوسف فاطمه
زاده ی مرتضی ایها العسکری
ماه رویت حسن خلق و خویت حسن
حسن سر تا به پا ایها العسکری
هم تو خیر العباد هم تو باب المراد
هم تو ابن الرضا ایها العسکری
هم سپاهت ملک هم مطیعت فلک
هم به حکمت سما ایه العسکری

یا بن خیر الوری سامرایت مرا
کعبه و کربلا ایها العسکری

تو به ارض و سما تو به اهل ولا
تو به خلق خدا هادی و رهبری
چشم بد از تو دور نورالانوار طور
دُر دَه بحر نور بحر یک گوهری
تو به زهرا ثمر تو به هادی پسر
تو به مهدی پدر تو به حق محوری
یوسف فاطمه عرش را قائمه
تو ز وصف همه بهتر و برتری
هم رضا طینتی هم علی صولتی
هم نبی خصلتی هم خدا منظری

روز میلاد تو پر زند یاد تو
دل سوی سامرا ایها العسکری

مظهر حلم حق مخزن علم حق
معدن حکمتی سیدی یا حسن
جلوه ی کبریا وارث انبیا
حاصل عترتی سیدی یا حسن
به جلالت درود به جمالت درود
که خدا طلعتی سیدی یا حسن
آیت محکمه تو پناه همه
عالم خلقتی سیدی یا حسن
هم امام امم هم سپهر کرم
هم یم رحمتی سیدی یا حسن

در زمین و زمان می برند انس وجان
بر درت التجا ایها العسکری

حسن حی صمد وصف تو بی عدد
مهدیت تا ابد منجی عالم است
ای ولی خدا ای چراغ هدی
وصف مدح تو را هرچه گویم کم است
دل محیط حیط غمت دیده ها مقدمت
زنده از یک دمت صد مسیحا دم است
مهر تو یا حسن جان جانم به تن
سینه ی پاک من سندی محکم است
روح تقدیم تو قلب تسلیم تو
بهر تعظیم تو چرخ گردون خم است

به تو نازد رسول به تو بالد بتول
به تو بخشد خدا ایها العسکری

تو صراط اللهم تو چراغ رهم
رو به هر سو نهم قبله ام روی تو است
اشرف الانبیا خاتم الاوصیا
آن ثنا خوان تو این ثناگوی تو است
بر درت سائلم کی شود شاملم
کز بهشت دلم بشنوم بوی تو
گفتگویم تویی آرزویم تویی
آبرویم تویی ای دلم سوی تو
یا اباالمنتظر مرغ دل تا سحر
می زند بال و پر بر همه کوی تو

سیدی میثم مهر تو همدمم
از تو گویم ثنا ایها العسکری

****************************

غلامرضا سازگار

ای شرفت فوق ثنا گستری
داد خدایت به جهان برتری
شمس و قمر دور رخت مشتری
کرده زخلق دو جهان دلبری

خاک کف پات سر سروری
سیّدنا یا حسن العسکری

قدر، بود رشته ای از موی تو
بدر بود آیتی از روی تو
خُلق عظیم نبوی خوی تو
مهدی موعود ثناگوی تو

مهر تو بر چرخ کند محوری
سیّدنا یا حسن العسکری

نخل وجودت ثمر فاطمه
بحر عنایت گهر فاطمه
شمس ولایت قمر فاطمه
صد چو مسیح ای پسر فاطمه

از تو گرفته دم جان پروری
سیّدنا یا حسن العسکری

یازدهم آینه ی سرمدی
نام، حسن خود بری از هر بدی
پیر خرد درس تو را مبتدی
نطق تو را موعظه ای احمدی

تیغ تو را معجزه ی حیدری
سیّدنا یا حسن العسکری

بر سه محمّد ثمری یا حسن
چار علی را پسری یا حسن
مصلح کلّ را پدری یا حسن
فوق ثنای بشری یا حسن

کرده خدا بر تو ثنا گستری
سیّدنا یا حسن العسکری

جود زتو لطف و عنایت زتوست
حکمت و توحید و ولایت زتوست
آنچه شنیدیم روایت زتوست
رهبری و علم و هدایت زتوست

بر تو برازنده بود رهبری
سیّدنا یا حسن العسکری

نور هدی یا حسن بن علی
بحر عطا یا حسن بن علی
روی خدا یا حسن بن علی
هست روا یا حسن بن علی

سیدی و وجه خدا منظری
سیّدنا یا حسن العسکری

ای همه جا وصف تو نُقل دهن
مهر تو خوشتر بود از جان به تن
وای به من مدح تو و طبع من
کار نیایید زبیان و سخن

گر چه کند لعل لبم گوهری
سیّدنا یا حسن العسکری

راه خدا، راه نبی، راه توست
سرّ ازل در دل آگاه توست
عرش برین پایه ای از جام توست
بنده ی شرمنده ی درگاه توست

حور بود، یا که ملک، یا پری
سیّدنا یا حسن العسکری

محنت دوران به تو همراه بود
هر نفست یک شرر آه بود
همدم تنهای شبت ماه بود
عمر تو هر چند که کوتاه بود

تا ابد الدّهر کنی سروری
سیّدنا یا حسن العسکری

حیف که قدر تو فراموش شد
نیش بلا بر جگرت نوش شد
نغمه ی توحیدِ تو خاموش شد
مهدی موعود، سیه پوش شد

کرد نفس در دل او آذری
سیّدنا یا حسن العسکری

ای جگر غم زغمت چاک چاک
ای بدنت پاک تر از جان پاک
وای من از این الم دردناک
با چه گنه شد حرمت تَلِّ خاک

ای حرمت بار گه داوری
سیّدنا یا حسن العسکری

تو گُلی و من همه خار توام
در وطنم دُور دیار توام
اشگ فشان گِرد مزار توام
"میثم" دلخسته ی دار توام

بر تو کنم بر تو ستایشگری
سیّدنا یا حسن العسکری

****************************


غلامرضا سازگار

ای مهر جهان‌پرور، از مات سلام‌الله
ای آینــۀ داور، از مـــات سلام‌الله
وای از همگان برتر، از مات سلام‌الله
ای زادۀ پیغمبـر، از مـات سلام‌الله

فرماندۀ عالم‌ها، با رایت هم‌عهدی
فرزند رسول‌الله، مولای اباالمهدی

در عرش، امامی تـو، بر چرخ، مداری تو
هم بر همه مولایی، هم بر همه یاری تو
روشنگر ملک جان، در لیل و نهاری تو
در سینۀ هر شیعه، یک سامره داری تو

توحیـدی و قرآنـی، اسلامی و ایمانی
خورشیدِ جمالِ غیب، در عالمِ امکانی

جان همه خوبان را، در قالب تن داری
اعجـاز مسیحایـی هنگام سخـن داری
هر نکته هزاران دُر، در دُرج دهن داری
فرمـان خداونـدی، بـر سروِ علن داری

هم نام حسن داری، هم روی حسن داری
هم خُلق حسن داری، هم خوی حسن داری

ای عبدِ خدا ‌سیما، ای حُسنِ خدا‌ منظر
نجــل علــی چـارم، ریحــانۀ پیغمبـر
صلبت صدف طاهر، مهدی است تو را گوهر
از وصـف همـه اولا، از مـدح همـه برتر

هم یازدهم خورشید، هم یازدهم اختر
هـم یازدهـم مـولا، هـم یازدهم اختر

از مـاست همـه غفلت، از تـو همه آگاهی
از مـا همه گمراهـی، از تـو همه همراهی
صد قافله دل هر دم، در«سامره»‌ات راهی
ای داده خداوندت، بر هر دو جهان شاهی

حُسنِ صُوَری مولا، رشک قمری مولا
نوری بصری مولا، از وهم، سری مولا

هر چند تهی دستم، از مهر تو سرشارم
دل بر کرمت بستم، رو در حـرمت آرم
مهـر تو بـوَد هستم، مـدح تو بوَد کارم
در خلد تو را جویم، در حشر تو را دارم

ماییم و ولای تـو، خـاک کف پای تو
مشمول عطای تو، جان‌ها به فدای تو

دردا که گل عمرت، یک لحظه خزانی شد
آخـر جگـرت مسموم، در سنّ جوانی شد
هر لحظه ستم بـر تو، از دشمنِ جانی شد
با پیکـر تـو مدفـون غم‌هــای نهانی شد

تا لحظۀ آخر هم، غم بود طبیب تو
پیوستـه سلام مـا بر قبر غریب تو

پیوسته ستم دیـدی، با عمر کمت، مولا
تا صبح جزا دلهاست دریای غمت، مولا
آمد ز بنی‌العبـاس، ظلم و ستمت، مولا
گردید چـرا ویـران دیگـر حرمت؟ مولا

پیوسته تـو در غربت، مانند پدر بودی
از جور ستمکاران، در تحتِ نظر بودی

باشد که شبی روزی در سامره روی آرم
با دیدۀ گریان، رو بـر خاک تـو بگـذارم
بر قبر تو جـای گل، خونابِ جگـر دارم
من میثمم و نَبـوَد، بـا غیـر شما، کارم

هر چند بدم مولا، از لطف، قبولم کن
در روز جزا محشور، با آلِ رسولم کن

****************************

غلامرضا سازگار

باز شده بی پرده پیدا حسن حی ذوالمنن
شد عیان در خانۀ چارم علی، دوّم حسن

از کویر خاک می رویند یاس و ارغوان
در ریاض قدس می رقصند سرو و نسترن

حبّذا مولود مسعودی که چون قرآن ورا
حضرت هادی شده از پای تا سر بوسه زن

سرو قد، طوبی، دهان گنجینۀ سرّ خدا
دل، بهشت قرب حق، رخسار، باغ یاسمن

وصف مدح او نشاید گر چه چون ریگ روان
ریزد از لعل لب روح القدس درّ عدن

هم ابوالمهدیش می خوانند هم ابن الرّضا
هم ولی الله هم نجل امام ممتحن

کنیۀ او عسکری و عسکرش جن و ملک
حکمران آسمان، میر زمین، پیر زمن

صلب پاک او به درّ سیزده دریا صدف
قامت او چارده معصوم را سرو چمن

می کند سیراب از شهد لبش خورشید را
طفل نوزادی که نوشد با ولای او لبن

می شود با تیغ غیب مهدی اش از تن جدا
هر کجا بیرون شود از آستین دست فتن

بغض او سوزان تر است از آتش سوزان دل
مهر او شیرین تر است از جان شیرین در بدن

خود امام بن امام بن امام و نجل او
مصلح کل جهان مهدی، امام بت شکن

گر بپرسی کیست خاک راه سامرّای او
بر فراز آسمان خورشید می خندد که من

نی عجب در صحن او، کز طور سینا برتر است
گردو صد موسی فتد مدهوش از آوای لن

خود حسن، بابش علی، جدّش جواد ابن رضا
بلکه اجدادش امامان، تا رسول ممتحن

خیل آبائش زآدم تا گرامی شخص وی
اتقیای روزگار، اولیای ذوالمنن

گر برد در مصر بوی تربت او را نسیم
می درد از شوق او با خنده یوسف پیرهن

عیسی گردون نشین با مهدی اش آرد نماز
موسی آرد التجا بر او در امواج محن

چشم بد دور، الله الله زین همه حسن و جمال
هم جمال اندر جمال و هم حُسن اندر حَسن

مدح او گویم که در وصفش به هر صبح و مسا
می دمد مضمون نو از دامن چرخ کهن

بنگرد بی پرده حسنی را که در پثرب ندید
گر اویس آید به سامرا زصحرای قرن

من نمی خوانم خدایش، لیک گویم در جلال
خالق و مخلوق را چون او ندیدم مقترن

گر به دوزخ پا گذارد می شود دارالسّرور
ور زجنت دست شوید بیت الحزن

ای وجودت آخرین درّ الهی را صدف
وی به خاکت برترین پاکان عالم را وطن

نیست قابل در مدیحت نیست لایق در ثنات
گر زلب یاقوت، یا گوهر فشانم از دهن

تو امام عسکری من عبد سر تا پا گناه
من سیاهی در سیاهی تو چراغ انجمن

بس که شیرین وصف و مدح تو در کام جان
می سزد گردند عالم کوه کن در کوهکن

من نه وصفت را از آن گفتم که می دانم که ای
بلکه مدح توست همچون جان شیرینم به تن

هر که هستم (میثم) دار غم عشق توام
گر چه ناید از من بی دست و پا میثم شدن




موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح
[ 28 / 10 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت امام حسن عسگری (ع)

مهدی مقیمی

تقدیمِ محضر تو هزاران سلام ، کم
کعبه اگر کند به شما استلام ، کم
آنقدر محترم شده ای که اگر کند
عالم به احترام وجودت قیام ، کم
پشت درت برای تبرک به محضرت
کُلِّ ملائکه که کنند ازدحام ، کم
ای چهرهء تو روشنیِ راه عالمی
پروانۀ رخ تو شود خاص و عام ، کم
شایستۀ مقام و بزرگی ، وجودتان
گرچه که در قبال شما این مقام، کم

شکر خدا که فاطمی و حیدری شدیم
مجذوب حضرت حسن العسکری شدیم

تمثال دیگری ز علی باز زاده شد
ماهی نصیب و قسمت این خانواده شد
وا شد ز آسمان  درِ رحمت به سمت خاک
وقتی به دستهای پدر ، طفل داده شد
نور پسر به نور پدر تا که شد مُضاف
زیبائیِ جهان خدا فوق العاده شد
گل کرد بر لبم صلوات پیا پی ام
دست خودم نبود لبم بی اراده شد
این بارِ دوم است که در خانواده شان
از نام دلربای حسن استفاده شد

وقتی کرم ز چهرهء او منجلی شده
یعنی که دومین حسن بن علی شده

خورشید محو روی درخشندهء شماست
حاتم گدای سفرهء بخشندهء شماست
ماه فلک ازین که شده ماه ، نام او
سر را به زیر برده و شرمندهء شماست
دل نیست آن دلی که در او نیست عشق تو
دل آن دلیست کز ازل آکندهء شماست
در روز حشر هر که ز تو گفت، بُرد کرد
برگ برنده دست سرایندهء شماست
دل برده از امام دهم طعم خنده ات
اصلا بهشت جلوه ای از خندهء شماست

ای صولتت ز صولت حیدر گرفته وام
بر ساحت تو و پدر و مادرت سلام

از ما سلام بر تو و از تو جواب ما
چون می رسد فقط به شما انتساب ما
آقا سلام بر تو و اجداد اطهرت
بالاترین عبادت ما و ثواب ما
شاد است در ولادت تو گرچه پشت ابر
جانها فدات ای پدر آفتاب ما
هستیم ما به فضل نگاهت امیدوار
در طولِ لحظه لحظۀ یوم الحساب ما
شکر خدا که روزیِمان هم شما شدید
ذکر شماست روزیِ ما آب و نان ما

نذر تو خوانده ایم به لب آیه های نصر
تبریک گفته ایم همه بر امام عصر

باید تو را به باغ ولایت ثمر نوشت
از هر چه خوب نام تو را خوبتر نوشت
باید به لوح دل حرمت را جنان کشید
یا از حریم تو به جنان چند در نوشت
از هر چه عالمان ز کمالت نوشته اند
باید هزار دفعه از آن بیشتر نوشت
نامت ازین عمو و جمالت از آن عمو
نامت حسن نوشت و جمالت قمر نوشت
ما را فقط به خاطر فرزند پاک توست
گر سرنوشت ، شیعۀ ثانی عشر نوشت

امشب اسیر توست دل مستمند ما
تقدیم مادرت صلواتِ بلندِ ما

تا سامرا ز فیض وجودش صفا گرفت
حتی بهشت هم شرف از سامرا گرفت
می داد بوی فاطمه قنداقه اش عجیب
عطری عجیب عرش خدا را فرا گرفت
عرش خدا ز جاذبه اش در شگفت شد
فرش از تبرکِ نفسش ارتقا گرفت
باب المراد اوست عجب نیست گر کسی
عیدی ز دست مرحمتش کربلا گرفت
افسانه نیست لطف امام همام ما
این است آن امیر که دست گدا گرفت

خوشحال گشته فاطمه از این ولادتش
همنام با عمو شده خوش به سعادتش


******************************

امیر عظیمی


سری که سجده کرده بر پای دل
به قصد قربت و تولای دل
با نگه حضرت زهرای دل
آمده تا عالم بالای دل
دیده قد و قامت رعنای دل
بنده شده، بنده ی آقای دل

گرفته از جنّ و ملک برتری
از برکات حسن عسگری

صورت زیباش، چنان ماهتاب
روز ازل جلوه نمود از نقاب
به باد داد آبروی آفتاب
به زلف خود داد کمی پیچ و تاب
ربود از ملائک احساس خواب
به خواب دلبران خود شد عذاب

روز ازل شد بخدا محشری
از برکات حسن عسگری

از برکاتش دل ما روشن است
از کرمش هر دو سرا روشن است
شمس و قمر، ارض و سما روشن است
خانه ی کعبه ی خدا روشن است
چراغ محراب و دعا روشن است
او حسن دوّم دین من است

گشته خدا به دین من مشتری
از برکات حسن عسگری

کیست حسن؟ اسم شب عاشقان
ذکر شریف لب پیغمبران
ابن رضای سوم شیعیان
سیزدهم یوسف زهرا نشان
عشق دل حضرت صاحب زمان
ستاره ی یازده آسمان

شیعه تو ره به آسمان  می بری
از برکات حسن عسگری

ای حَسَنِ حُسنِ جمال نبی
کمال دین حق، کمال نبی
به آسمان ها پر و بال نبی
لعل لبت آب زلال نبی
وصال حضرتت وصال نبی
مثال هیبتت مثال نبی

شعر شده مدیحه ی دیگری
از برکات حسن عسگری

چه خوش بُود به این سرا سر زدن
کبوتر حرم شدن پر زدن
بر در او آمدن و در زدن
درب خدای ذرّه پرور زدن
باز نشد درب، مکرّر زدن
از عشق او به سیم آخر زدن

حیدری ام، حیدری ام، حیدری
از برکات حسن عسگری

ای حرمت کعبه ی اهل ولا
کعبه کجا مدفن پاکت کجا
وا أَسَفا دشمن زخم آشنا
هتک نموده است حریم تو را
حال که ناامن شده سامرا
شد حرم مطهّرت قلب ما

به کعبه می کند دلم سروری
از برکات حسن عسگری


******************************

محمد جواد شیرازی

اشکم دو چشمه بر لب مژگان درست کرد
در خشکسالِ عاطفه باران درست کرد
بشکن دل مرا که شکایت نمی کنم
کار مرا همین دل ویران درست کرد
حالم گرفته بود و دلم غرق خون ولی
حال مرا نوایِ "حسن جان" درست کرد
کاری که با رکوع و سجود و دعا نشد
آخر توسلِ به کریمان درست کرد
شک داشتم به سینه که برهان نظم چیست؟
زلف نگار در دلم ایمان درست کرد
حق است خالقی که برای عِباد خویش
شاهی ز نسل شاه خراسان درست کرد
در حیرتم چه کرد دو چشمش که اینچنین
از مرغ لال، مرغ غزلخوان درست کرد
دستی به روی سینه ی گمراه من کشید
از کفر محض عبد پشیمان درست کرد

روی لبم رسید نوای حسن حسن
در هر تپش...به هر نفس و دم زدن حسن

دل دل کنان رسیده ام اما نمی روم
با جام خالی از لب دریا نمی روم
با صد امید آمده ام سمت سامرا
میخانه دایر است به صحرا نمی روم
از پای سفره های حسن های اهل بیت
عالَم اگر زنند بفرما... نمی روم
آلوده اش شدم که شفاعت کند مرا
بیهوده سمت توبه و تقوا نمی روم
در دوزخِ فراق بسوزم مرا خوش است
بی دردِ عشق، جنتُ الاعلی نمی روم
کهفُ الوریٰ حسن، شب احیای من حسن
بی مهر دوست مجلس احیا نمی روم
خود را کشانده ام به در خانه ی کریم
سنگم زنند هم من از این جا نمی روم
امشب به دور خال لبش چرخ می زنم
فردا طواف چشم، جداگانه می روم

وقتش رسیده است، عجب محشری شده است
میلاد حضرت حسن عسگری شده است


******************************

غلامرضا سازگار

ای سامـره‌ات قبلـۀ دل کعبۀ جان‌ها
ای سفرۀ احسان تو پیوسته جهان‌ها
ای عبد خداوند و خداونـدِ زمان‌ها
ای پایۀ قدر و شرفت فوق مکان‌ها
آگاه ز اسـرار عیان‌هـا و نهان‌هـا

کوتاه به مدح تو و وصف تو زبان‌ها

ای روی تو در بزم ازل شاهد و مشهود
وی آمده ساجد به خدا بر همه مسجود
هـم قبلـۀ حاجاتـی و هم حجت معبود
هم حمدی و هم احمد و هم حامد و محمود
غیر از تو کـه باشد پدرِ مهدی موعود

مهدی که بهـار آرد در فصلِ خزان‌ها

ای جان جهان ای همه جان‌ها به فدایت
ای نـام نکویت حسن ای حسنِ خدایت
خورشیــد پنــاه آرد در ظـلِّ لــوایت
امضــای عبــادات همـه مهـر ولایـت
بالاتــر از آنــی کــه بگوینــد ثنایت

بر اوج جلالت نرسـد وهـم و گمـان‌ها

در وصـف تــو اشیـاء زبانند زبانند
جز مدح تو را خلق نخوانند نخوانند
گل‌های جنان بی‌تـو خزانند خزانند
بــا آنکــه مقـام تـو نـدانند ندانند
پیوستــه رواننـد رواننــد رواننــد

تـا دور مـزار تـو بگردنـد روان‌ها

بـوی خـوش جنـت ز غبـار قدم توست
عیسای مسیح آنچه که دارد ز دم توست
حاتم که کریـم اسـت، گدای درم توست
تو دست خدا هستی و هستی کرم توست
تنهـا نـه فقـط سامـرۀ دل حـرم توست

هـر جـا نگرم از تو عیان است نشان‌ها

تــو درِّ گــرانمایــۀ دَه بحـر کمالی
تـو مهـر فــروزانِ سمــاواتِ جـلالی
تـو عبـد، ولـی عبـد خداونـد جمـالی
احمد رخ و حیدر ید و صدیقه خصالی
دوم حسـن از حسـن خـدای متعـالی

ای شاهد حسن ازلت چشم زمان‌هـا

ای خلق سماوات و زمین خاک در تو
ای چــار علــی آمـده جد و پدر تو
ای منتقـــم آل محمّــد پســر تــو
پیوستــه ســلام از طـرف دادگـر تو
بـر مهـدی و بـر نرجس نیکو سیر تو

مهدی که بوَد در کف او خط امان‌هـا

ای در جگـر شیعه شررهای غم تو
ای ارث تـو از مادر تو عمر کم تو
با آنکه بـوَد عـرش به ظلِّ علم تو
خـم شـد کمـر چـرخ ز بار الم تو
دارند به یادت همه در سینه فغان‌ها

با آنکه وجودت همه جا تحت نظـر بـود
از نـور تـو لبریـز دل جـن و بـشر بـود
وز علم تـو دشمن را احسـاس خطر بود
هر جا که خبـر بـود، فقط از تو خبر بود
پیوسته تو را قوت و غذا خون جگـر بود

پر بود دلـت روز و شب از درد نهـان‌ها

افسوس که شد گلشن عمـر تـو خزانی
آه ای جگرت سـوخته از سـوز نهانی
دادنـد تــو را زهـر در ایـام جـوانی
جان شـد به لبت از ستم دشمن جانی
شد کار محبـان ز غمت مرثیه‌خـوانی

جوشید شرار از نفس مرثیه‌خوان‌هـا

بگذار که بـا سـوز جگـر یـار تـو باشم
بگـذار کـه پیوستــه گرفتـار تـو باشم
هر چند که خوارم چه شود خار تو باشم
افتــاده بــه خـاک ره زوّار تـو باشم
بــا مهــدی موعـود عـزادار تو باشم

هـر چنـد بوَد شرح غمت فوق بیان‌ها

مـن «میثمـم» و شیفتـۀ دار شمــایم
مـداح شمـا نـه سـگ دربـار شمایم
یـک عمـر گـدای سر بـازار شمایم
خود هیچم و بـا هیچ، خریدار شمایم
گفتـم کـه شـوم یار شما، عار شمایم

دارم بـه سـر شانه بسی کوه زیان‌ها



******************************

غلامرضا سازگار

امشب همه جا موج زند نور ولایت
افتاده به سرها همه دم شور ولایت
گردیده سماوات و زمین طور ولایت
از پرده در آمد مه مستور ولایت

گردیده ملک گرم ثناگستری امشب
گویند ثنای حسن عسگری امشب

برخیز و بزن خنده که گل خنده زن آمد
با خنده ی گل بر لب بلبل سخن آمد
خورشید فروزنده مه انجمن آمد
فرزند رضا را حسن آمد حسن آمد

عالم همه غرق شعف و عشرت و شادی است
میلاد گرامی خلف حضرت هادی است

نخل نبوی را ثمر است این ثمر است این
چرخ علوی را قمر است این قمر است این
فخر دو جهان را پسر است این پسر است این
بر مصلح عالم پدر است این پدر است این

این شیعه و این مشعل انوار هدایش
ای جان همه عالم و آدم بفدایش

روئید گل تازۀ آمال محمّد
یا مهر فروزنده ی اقبال محمّد
یا صفحه ی رخسار و خط و خال محمّد 
یا آمده دوم حسن از آل محمّد 

از سامره تابیده به عالم جلواتش
پیوسته فرستید درود و صلواتش

این گوهر ده بحر خروشنده ی دین است
این کعبه ی امیّد دل اهل یقین است
این عرش خداوند تعالی به زمین است
این نجل دهم حجّت خلاّق مبین است

در سجده ملایک به یسار و به یمینش
تابنده بود جلوه ی مهدی ز جبینش

آینه ی حسن ازلی ماه جمالش
آیات لب حضرت هادی خط و خالش
یادآور جاه نبوی قدر و جلالش
جبریل فرو ماند در اوج کمالش

عالم همه مرهون وی و موهبت اوست
از سامره تا عرش خدا مملکت اوست

این اختر برج نقوی ماه تمام است
این فرش نشینی است که خود عرش مقام است
این حجّ و زکوة است و صلات است و صیام است
بر خلق امام است امام است امام است

قدر و شرف و عزّت و جاه بشر از اوست
ای منتظران حجّت ثانی عشر از اوست

ای ارض و سماوات همه سامره ی تو
ای چرخ برین نقطه ای از دایره ی تو
ای مهر فلک ذرّه ای از نائره ی تو
ای زنده دل اهل دل از خاطره ی تو

از جود تو بس خاطره داریم حسن جان
ما آرزوی سامره داریم حسن جان

تو یازدهم اختر منظومه ی نوری
تو واسطۀ عفو خداوند غفوری
تو نور خدا در شجر وادی طوری
تو سرّ انا الحق به غیاب و به حضوری

من سائل لطف و کرم و جود تو هستم
با آن همه آلودگیم دل به تو بستم

ای فوج ملک را به درت عرض ارادت
سادات جهان از تو گرفته است سیادت
مِهر تو بود مُهر قبولیّ عبادت
قرآن به تو و پاکی تو داده شهادت

تو دست خداوند به تقدیر قضایی
فرزند علیّ ابن جواد ابن رضایی

قرآن به تو نازد که در او جلوه گر استی
ایمان بتو بالد که ورا راهبر استی
انسان بتو بالد که امام البشر استی
مهدی بتو در فخر که او را پدر استی

لطفی که مگر سائل هر روز تو باشم
خاک قدم عسگر پیروز تو باشم

ای عادت تو جود و مرام تو عنایت
ای مهر رخت مشعل انوار هدایت
ای یازدهم اختر تابان ولایت
قرآن سخن فضل تو را کرده حکایت

من «میثم» آلوده دل بی سر و پایم
از خویش مرانید که مدّاح شمایم



موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت امام حسن عسگری (ع)
[ 28 / 10 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام حسن عسگری(ع)

      از پنجشنبه هاي دل من عبور كن
      يك روز جمعه چشم مرا غرق نور كن
      
      آقاي پنجشنبه ؛ مرا هم نگاه كن
      چشمان خيس و غم زده ام را مرور كن
      
      چيزي دگر نمانده به هنگامه ظهور
      ما را در اين دقايق آخر صبور كن
      
      با آخرين ستاره شبهاي انتظار
      با يازده ستاره ؛تو در ما ظهور كن
      
      با اشك صيقلي بده ما را و بعد از آن
      سنگ سياه سينه ما را بلور كن
      
      ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
      عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
      
      آدم کشیده بود خودش را به التجا
      غم هم نشسته بود لب جاده فنا
      
      کشتی نوح هم به تکسر رسیده بود
      و می طنید یکسره دور و بر بلا
      
      موسا که رفته بود به دریا عصا به دست
      عیسا مرض بود و به ذکر هوالشفا
      
      آتش به قهقهه همه جا گـُـر گرفته بود
      آن سو خلیل بود و دو چشم پر از دعا
      
      آن غصه ها و این همه غمها یکی یکی
      گشتند کو به کو همه جا را جدا جدا
      
      تا اینکه چشمشان همه افتاد سمت تو
      یا نه ! نگاه لطف تو افتاد ابتدا
      
      آن سو نگاه زرد و غم انگیز غصه بود
      این سو نگاه سبز و سرور آور شما 
      
      از آن به بعد سائل چشمان تو شدیم 
      و خوانده ایم نام تو را " سُـرّ مَـن رای "
      
      از آن به بعد غم که به ما روی می کند
      مائیم و یک نگاه تو آقای سامرا
      
      ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
      عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
      
      تا كوچه هاي سامره مردي نجيب داشت
      آري هواي شهر فقط بوي سيب داشت
      
      شبها كه در ترنم سجاده مي نشست
      شبهاي عرش حال و هوايي عجيب داشت
      
      هرگاه با دعاي فرج اوج مي گرفت
      زير لبش ترنم ام يجيب داشت
      
      درد آمد و دوا شد و با يك اشاره گفت:
      هر گوشه از كلام لبش يك طبيب داشت
      
      آنقدر کشته شد دل و آنقدر زنده شد
      با تیغ ابرویی که فراز و نشیب داشت
      
      ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
      عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
      
      هر جا که باده هست صفای خمش تویی
      هر جا که آیه ای است ضمیر کمش تویی
      
      آدم طمع به کسب مقام شما نمود
      در صورتیکه آب و گل گندمش تویی
      
      شهر مدینه شاد تر از این نمی شود
      چونکه به لطف حق حسن دومش تویی
      
      فهمیدم از ترنم سرداب سامرا
      هر جا که جمکران شده شهر قمش تویی
      
      خورشید مردمی زمین ؛ آسمانترین
      ای خوش بحال هرکه تب مردمش تویی
      
      ابن الرضاي سوم ما یا ابالحسن
      عیدی بده به دست گدا یا ابالحسن
      
      رحمان نوازنی
      
      ***********************
      
      
      دوباره پای غزل سویتان دوان شده است
      حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است
      
      ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست
      که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است
      
      زبان رو به سوی قبله مانده طبعم
      به جان رسیده و انگار پرتوان شده است
      
      فضای آبی شعرم نثار مقدمتان
      بهار هم به قدوم شما جوان شده است
      
      نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما
      کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است
      
      فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
      کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
      
      چه منتی به سر خلقت خدا داری
      اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری
      
      سحاب رحمتی و پای آسمان خدا
      کنار می کشد آن ساعتی که می باری
      
      فرشتگان همه مبهوت جلوه رویت
      چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری...
      
      تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را
      به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری
      
      پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید
      طلوع نسل خدا را زمان بیداری
      
      لبان حضرت هادی پر از ترانه توست
      کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
      
      اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد
      ولی به عمر دو صد نوح برتری دارد
      
      بهشت کوی تو! نه... نه... غباری از کویت
      کجا به وعده جنت برابری دارد؟
      
      کدام دلبری آن هم به نقد جان دادن
      شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد
      
      دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود
      ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد
      
      گدای ریزه خور سفره تو سلطان است
      چرا که بر سر خود تاج سروری دارد
      
      نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست
      کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
      
      خوشا به حال کسی که هواییت باشد
      گدای روز وشب سامراییت باشد
      
      شنید هرکه حدیث تو از پس پرده
      همیشه مست کلام خداییت باشد
      
      عبادت تو میان درندگان یعنی
      جهان به سلطه فرمانرواییت باشد
      
      کسی که در وطنش خانه رضا دارد
      هلاک کنیه ابن الرضاییت باشد
      
      خوشا به آنکه به یاد ضریح شش گوشت
      مسافر حرم کربلاییت باشد
      
      بیا مرا بطلب ، دل پر از بهانه توست
      کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
      
      شما که جود و کرم عادت و مرام شماست
      گدا همیشه پر از شرم احترام شماست
      
      شما که صاحب شیرین ترین اسمائید
      همیشه روی لب ما طنین نام شماست
      
      شما که هیچ زمان حج نرفته اید اما
      هم آب زمزم و هم کعبه تشنه کام شماست
      
      شماکه حجت حقید در برابر ما
      به گفته خودتان فاطمه امام شماست
      
      تو را به فاطمه آقا خودت دعایی کن
      که استجابت، اجزایی از کلام شماست
      
      دعا برای فرج نزد آستانه توست
      کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
      
      محمد بیابانی
      
      ********************
      
      ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
      سپس غبار حریمت نوشت قلبم را
      
      ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو
      بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را
      
      میان مزرعه‌ي سبز استجابت تو
      کنار چشمه‌ي خورشید کشت قلبم را
      
      مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
      سپس نهاد میان بهشت قلبم را
      
      دخیل پنجره های حرم شدم تا حق
      رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را
      
      خدا گواست که من از ازل گدای توأم
      اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توأم
      
      ز بسکه آهوي چشم تو دلبري کرده
      دل رميده‌ي ما را کبوتري کرده
      
      من چو ذره کجا و زيارت خورشيد
      نگاه روشن تو ذره پروري کرده
      
      بهشت چشم رئوفت چه رونقي دارد
      که با بهشت خدا هم برابري کرده
      
      فداي عاطفه هاي نگاه پُر مهرت
      مرام قلب مرا عشق باوري کرده
      
      چقدر تازه مسلمان کنار خود داري
      مسيح چشم تو کار پيمبري کرده
      
      شکوه ناب ولايت تويي که دل ها را
      تجليات نگاه تو حيدري کرده
      
      همیشه معجزه های تو منجلی بوده
      همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده
      
      خدا نهاده در اين چشم ها صلابت را
      شکوه و هيبت و آقايي و سيادت را
      
      براي اهل زمين آسماني از فيضي
      ببار بر دلمان کوثر فضيلت را
      
      به لطف گوشه‌ي چشم تو حضرت باران
      خدا گشوده روي خلق باب رحمت را
      
      مسيح آل محمد! بزرگ نصراني
      چه خوب ديده کرامات چشمهايت را
      
      چه کودکانه به عزم مصاف مي آيند
      نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را
      
      ز دشمنان خودت هم دريغ ننمودي
      زلال معرفت و زمزم هدايت را
      
      تمام همتت اين بود که بفهماني
      به شيعه سرّ بقا، معني ولايت را
      
      چقدر گفتي از آن آفتاب پشت ابر
      حکایت ولی و انتظار و غيبت را
      
      خوشا کسی که دمی غائب از حضورش نیست
      حجاب خود نشده بی نصیبِ نورش نیست
      
      شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا
      شکوه گنبد زردت وقار سامرّا *
      
      به یمن مقدمت آقا طواف می کردند
      تمام ارض و سما در مدار سامرّا
      
      فرشتگان مقرب مسافران تواند
      شهود می چکد از جلوه زار سامرّا
      
      غبار مقدمت ای عشق جای خود دارد
      که طوطیای نگاهم غبار سامرّا
      
      گرفته قلب من خسته آشيان امشب
      در آستان تو، گوشه کنار سامرّا
      
      اگر چه لایق وصل تو نیستم اما
      ز دست رفته دلم در جوار سامرّا
      
      به عشق دیدن سرداب می تپد هردم
      دل شکسته دل بی قرار سامرّا
      
      غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است
      کنار جاده‌ي چشم انتظار سامرّا
      
      طلوع می کند آخر سلاله‌ي خورشید
      ز راه می رسد آخر بهار سامرّا
      
      کبوتر دل من را تو جمکرانی کن
      مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن
      
      یوسف رحیمی
      
      ********************
      
     
      آن دلبری که بندگی ات را روا نوشت
      مارا غلام حلقه به گوش شما نوشت
      
      روز ازل مربی اشراق عاشقی
      نام تو را به صفحه ی دلهای ما نوشت
      
      آن خالقی که مهر تو را مُهر سینه ساخت
      با لوح دل حدیث تو را آشنا نوشت
      
      با جوهر طلا به شبستان آسمان
      وصف تو را به خط جلی کبریا نوشت
      
      با جان و دل ولایت تو خو گرفته است
      خلاق عشق بندگی ات را سزا نوشت
      
      صدها طواف،بی تو نیارزد به ارزنی
      چون کعبه را به کوی شما مبتلا نوشت
      
      بعد از خدا کریم ترینی امام من
      از بس خدا به دست کریمت ثنا نوشت
      
      آن خالقی که عادت احسان دهد تو را
      دل را گدای سامره ی هل اتا نوشت
      
      ما را غلام همت تو آفریده اند
      ریزه خوران دولت تو آفریده اند
      
      ای از کرشمه های تو روی بهار سبز
      وز غمزه ی نگاه تو لیل و نهار سبز
      
      تا زیر سایه ی تو کند عشق زندگی
      باشد برای شیعه همه روزگار سبز
      
      بی حسن تو بهشت صفایی نمیگرفت
      جنات تجری است به آن نو بهار سبز
      
      ای پرچمت به بام نظام جهان سه رنگ
      لعل تو سرخ و چهره سپید،اقتدار سبز
      
      این دل ز شرب آب ولای تو زنده است
      باشد همیشه دور و بر چشمه سار سبز
      
      از رعد و برق غمزه ی مژگان عاشقت
      ابر بهار و عاطفه ی بیقرار سبز
      
      گل میدمد ز مقدم خورشیدی شما
      پشت لب فلک ز تو ای گلعذار سبز
      
      بازار سرد منتظران از تو گرم شد
      دارد هلال شیعه عجب انتظار سبز
      
      شیعه دگر بهانه به دشمن نمیدهد
      با دیدن بقیع دگر تن نمیدهد
      
      تو محور حدیث شریف زعامتی
      چشم و چراغ دین و اساس امامتی
      
      احکام اهل بیت به تو میشود درست
      در خاندان وحی چه والا اقامتی
      
      روشن ترین چراغ هدایت به دست توست
      تو قله ی امامت و دین را علامتی
      
      ای زاده ی خلیل خلیلان بت شکن
      در آتش فراق چه برد و سلامتی
      
      هرچند در حصاری و تبعید جای توست
      تو مظهر مقاومت و استقامتی
      
      ای در برابر همه ی کفر یک تنه
      الحق که مثل فاطمه کوه شهامتی
      
      محراب از نماز تو بالا بلند شد
      ای مقتدای سرو چه خوش قد و قامتی
      
      شد خوشه ی طلایی گندم ز گونه ات
      ای سفره دار عشق عجب با کرامتی
      
      ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
      دلسوزی ات امان من النار شیعیان
      
      دست قلم به پای ثنایت نمیرسد
      مهر فلک به گرد عبایت نمیرسد
      
      مهر و مه از افاضه ی ذرات نور توست
      دست ستاره بر کف پایت نمیرسد
      
      باید سپرد دست عنان را بدست تو
      بی تو کسی به مرز هدایت نمیرسد
      
      آن مدعی که از تو اطاعت نمیکند
      دستش تهی است چون به عطایت نمیرسد
      
      حتی اگر امارت عالم شود نصیب
      بی حکم تو کسی به کفایت نمیرسد
      
      آب حیات چشمه ی مهر و محبتت
      به تشنگان بدون عنایت نمیرسد
      
      تردید در امامت تو هرکه میکند
      دستش به ریسمان ولایت نمیرسد
      
      هرکس که بر ولی شما اعتنا نکرد
      عهدش به روز عهد و وفایت نمیرسد
      
      مهدی اگر دعا نکند وای بر دلم
      دل را اگر صدا نکند وای بر دلم
      
      محمود ژولیده

      ********************

      
      از عرش دارد مي‌رسد فصل بهارم
      كم كم پر از خورشيد خواهد شد ديارم
      
      از عرش دارد مي‌رسد پيكي خدايي
      از عرش دارد مي‌رسد دار و ندارم
      
      يك عمر در دست خودم در حبس بودم
      امشب نگاهش مي‌شود راه فرارم
      
      اميد بستم بر كرامت‌هاي چشمش
      
      بلكه كمي رونق بگيرد كار و بارم
      
      من هرچه را دارم به دست دوست دادم
      شكر خدا كه بعد از اين بي‌اختيارم
      
      از آسمان نور هدي آمد ، مبارك
      عيساي آل مصطفي آمد مبارك
      
      ما اهل بارانيم و اهل روضه‌هائيم
      عمري است محتاج گداهاي شمائيم
      
      آواره‌هاي كوچه‌ي حُسن بهاريم
      كاسه به دست سفره‌هاي هل‌اتائيم
      
      از روز اول خادم اين خانه هستيم
      تا شام آخر هم مقيم اين حرائيم
      
      ما نسل در نسل عاشق اين خانواده
      ديوانه‌وار از عالم و آدم جدائيم
      
      وقتي كراماتِ نگاهت شامل ماست
      يعني كه در هفت آسمان مشكل‌گشائيم
      
      از اولش هم قلب ما دست شما بود
      توفيق ما و سلب ما دست شما بود
      
      شكر خدا كه عاشقي درمان ندارد
      اين قصه‌ي شاه و گدا پايان ندارد
      
      شكر خدا كه عاشق اين خانواده
      شرمندگي دارد ولي عصيان ندارد
      
      فرع تولي و تبري اصل دين است
      ايمانِ بي اين خانواده جان ندارد
      
      چشمي كه ابري شد از اين درياي جوشان
      در روز محشر لحظه‌ي گريان ندارد
      
      دست كسي بر دامن فهم شما نيست
      اين نردبان‌ها پله‌ي آسان ندارد
      
      اي خلقت آدم طفيلي وجودت
      هفت آسمان محتاج بارش‌هاي جودت
      
      امشب بيا رحمي به حال اين گدا كن
      بي‌آبرويي را مقيم اين حرا كن
      
      ابري بياور بر سر چشم خسيسم
      با دست باران درد دل‌ها را دوا كن
      
      يك قطره از نور كراماتت بپاش و
      اين دفعه ما را حُر دشت روضه‌ها كن
      
      دلبستگي‌هاي مرا از من بگير و
      بر چشم‌هاي خود اسير و مبتلا كن
      
      يك صبح با جادوي چشمت اين گدا را
      از جمله‌ي همسايه‌هاي سامرا كن
      
      گرچه به ظاهر از خداوندي جدائيد
      آئينه در آئينه تكرار خدائيد
      
      محمد بختیاری
      
      ********************
      
      
      از ازل آب و گلم گفت : که من کوثری ام
      فاطمی دین و حسینی ، حسنی ، حیدری ام
      
      همه ی دلخوشی ام ای گل زهرا این است
      که خوش اقبال از این مرحمت داوری ام
      
      سر در قصر بهشتی دلم بنوشتند
      که مسلمان مرام حسن عسگری ام
      
      چه کسی مثل من دل شده دلبر دارد ؟
      چه کسی مثل تو ای دوست کند دلبری ام ؟
      
      من که مجنونم و آشفته – تورا می خوانم
      سربازار غمت-یوسف من – مشتری ام
      
      به همه نسل بنی فاطمه سوگند که من
      تا صف حشر بگویم که علی اکبری ام
      
      آری آری بخدا کف زدن اینجاست حلال
      که حسن داده مرا وعده دیدار و وصال
      
      آسمان مهر و تولای تو داردآقا
      عرش درسینه تمنای تو دارد آقا
      
      حور و قلمان بهشت اند گدای نفست
      باغ رضوان سر سودای تو دارد آقا
      
      از شعاع افق چشم تو بالاتر چیست؟
      ماه سودای قدم های تو دارد آقا
      
      هل اتا آید وآقایی تو می خواند
      جبرئیل آیت غرای تو دارد آقا
      
      عرصه محشر وآغاز شفاعت از توست
      عالمی حسرت فردای تو دارد آقا
      
      گوشه صحن وسرایت ، حرم آل عباست
      خاک سرداب گل پای تو دارد آقا
      
      زیر پایت نظر افکن که تماشا دارد
      دل آواره به خاک قدمت جا دارد
      
      وای اگر جلوه کنی ! – جلوه نکرده این است
      هرچه خون است به پای علمت می ریزد
      
      بی تو خورشید خریدار ندارد یعنی ،
      هرچه نور است ز عرش حرمت می ریزد
      
      عمر نوح ای همه روح – تو را لازم نیست
      کشتی نوح از این عمر کمت می ریزد
      
      از دل خسته خداوند نگیرد غم تو
      که سرور از دل دریای غمت می ریزد
      
      دست خالی نرود هیچکس از درگه تو
      از تهیدستی سائل درمت می ریزد
      
      تو ابالمهدی زهرایی و دوم حسنی
      مجتبای دگر فاطمه آقای منی
      
      تا که من چون حسن عسگری آقا دارم
      ز عیار گل دلبر دل زیبا دارم
      
      زندگی زیر لوایش چه صفایی دارد
      روزگار خوشی از این قد و بالا دارم
      
      با محبت تر از این جمله ندارم در دل
      که به بالای سرم مثل تو بابا دارم
      
      به وجود تو امام حسن عسگری است
      که به کنعان دلم یوسف زهرا دارم
      
      ای بنازم به مقامت که امانت داری
      من امان نامه ز امضای تولا دارم
      
      حاجت روی جگر گوشه تو ما را کشت
      ای بسا دست توسل به تو مولا دارم
      
      مادرت منتظر آمدن مهدی توست
      صبح میلاد تو هنگامه هم عهدی توست
      
      سامرا خاک گل ماست خدا می داند
      خاک من از گل مولاست خدا می داند
      
      نظر از سامره بردار دلم را بنگر
      حرم عسگری اینجاست خدا می داند
      
      نه من از کوی تو دورم به همین منزل چند
      بعد منزل نه به اینهاست خدا می داند
      
      حج تویی کعبه تویی در دل من خانه توست
      طوف کوی تو مهیاست خدا می داند
      
      حرم و گنبد و گلدسته تو در عرش است
      عرش زوار دل ماست خدا می داند
      
      طلب و دعوت و همت همگی نزد شماست
      ورنه دل قافله پیماست خدا می داند
      
      بین ما نیست کمی فاصله یابن الهادی
      جز من و گرد همین قافله یابن الهادی
      
      محمود ژولیده

      
      ********************
      
      
      ساقي بياوريد که بزمي به پا کنيم
      ساغر بياوريد که قدري صفا کنيم
      
      مطرب بياوريد که تا خط خويش را
      از خط  پيروان طريقت جدا کنيم
      
      عمري نماز پشت سر شيخ خوانده ايم
      حالا شبي به پير مغان اقتدا کنيم
      
      خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
      يکبار بين ميکده امشب دعا کنيم
      
      يک خمره نه,دو خمره نه ,تا يازده رسيد
      ما آمديم تا که زدل عقده وا کنيم
      
      حالا که نام پاک تو اکسير واقعيست
      با ذکر يا حسن مس دل را طلا کنيم
      
      وقتي که مرده را نگهت زنده ميکند
      با يد تو را مسيح پيمبر صدا کنيم
      
      حريم و زير دين نگاه تو رفته ايم
      آقا چگونه قرض شما را ادا کنيم؟
      
      حالاکه بي ولاي توطاعات باطل است
      بايد نماز و روزه ي خودراقضا کنيم
      
      فرموده ايد شيعه به دوزخ نمي رود
      پس هرچه خواستيم گناه و خطا کنيم؟!
      
      وقتي به خاطر تو ،به ما شأن مي دهند
      ديگر چه احتياج که در دين ريا کنيم
      
      زهرا اگر اجازه دهد در بهشت هم
      خدمت به خاندان شريف شما کنيم
      
      تمار شهرعشق علي باش  اي رفيق
      تا اينکه پاي دار غمش گريه ها کنيم
      
      گيرم که تو حبيب نبودي , زهير باش
      تا اينکه زير تيغ جنون جان فدا کنيم
      
      در باب نوکري به مقامي نمي رسيم
      تنها اگربه سينه زدن اکتفا کنيم
      
      ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت
      شب هاي جمعه روضه برايت به پا کنيم
      
      وحيد قاسمي

 

مهدی وحیدی



موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام حسن عسگری(ع) مهدی وحیدی
[ 18 / 11 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت امام حسن عسگری(ع)


      اي حضرت معشوق اي ليلاترينم
      من از همه پروانه ها شیدا ترینم
      
      سنگ ملامت خورده عشق تو هستم
      يعني ميان عاشقان رسوا ترينم
      
       تو آيه هاي مصحف پيغمبراني
      بهر تلاوت كردنت شيواترينم
      
      اي كيسه بر دوش سحرهاي محله
      مرد كريم سامرا ؛ آقاترينم
      
      ما ريزه خوار دولت عشق توهستيم
      ای حضرت معشوق ای لیلاترینم
      
       اندازه ي ما چشم تو ديوانه دارد
      مجنون ميان خانه ي ما خانه دارد
      
      تو آشنای کوچه های آسمانی
      بالاتر از فهم اهالی جهانی
      
      فهمیدن شأن و مقام تو محال است
      تو سرّ الاسرار نهان اندر نهانی
      
      رد قدم های همیشه جاری ات را
      تا مرزهای بی نهایت می رسانی
      
      وقتی که می آیی کنار جانمازت
      دنبال خود خیلی ملک را می کشانی
      
      تو ابتدا و انتها اصلاً نداری
      مثل خدائی و همیشه جاودانی
      
      ای روشنی مطلق شب های تارم
      پروردگار بی مثال هر چه دارم
      
      من از مساكين قديم سامرايم
      از آن سوي دنيا چه آوردي برايم
      
      اين روزها كه مرقدت گنبد ندارد
      من یا کریم خاکی صحن شمایم
      
      آقایی تو فرصت مسکینی ام داد
      پس خوش به حال دست هایم که گدایم
      
      دلداده ام بر آن نگاهت تا ببینم
      این چشم هایت میکشاند تا کجایم
      
      خیراتیِ دور سر سجاده ی توست
      خاکستر بال و پر پروانه هایم
      
      صبح ازل ما را گدایت آفریدند
      مثل دخیل سامرایت آفریدند
      
      ای بی نظیری که پر از آیات رازی
      مثل خداوندی و از ما بی نیازی
      
      هر صبح از بام بلند آسمان ها
      با چشم های روشنت خورشید سازی
      
      صد دل اسیر گردش نیمه نگاهت
      باید به این چشمان شهلایت بنازی
      
      جبریل را دیدیم با خیل ملائک
      در آن بهشت صحن تان میکرد بازی
      
      تو از همین قطعه زمین سامرا هم
      فرمانروای سرزمین های حجازی
      
      مرد بهشتی زمین ای بی مثالم
      ای آب جاری کویر خشکسالم
      
      نذر تو كردم اين پر خاكستري را
      اين دست هاي خالي پشت دري را
      
      ديشب دعا كرديم تا اين كه خداوند
      هرگز نگيرد از تو ذره پروري را
      
      شرح كمالات تو را يك روز خوانديم
      ديديم در تو سيره ي پيغمبري را
      
      صد بار دنيا امتحان كرد و نداديم
      يك ذره از مهر امام عسگري را
      
      ما خاكسار صبح و شام اهل بيتيم
      فرداي محشر هم غلام اهل بيتيم
      
      امشب اگر دست شما بالا بيايد
      اميد آن داريم كه آقا بيايد
      
      دستي ببر بالا كه در اين فصل سرما
      در خانه هاي ما كمي گرما بيايد
      
      دستي ببر بالا كه در اين خشكسالي
      آقاي ما با هيبت سقا بيايد
      
      دستي ببر بالا كه در يك جمعه سبز
      آن انتقام ظهر عاشورا بيايد
      
      اين روزها با ذوالفقار مرد كوفه
      بهر تقاص چادر زهرا بيايد
      
      امشب دلم سمت افقـهاي ظهوراست
      چشم انتظارظهـرفرداي ظهور است
      
      علی اکبر لطیفیان
       
      ********************
       
       
      آسمان در طلوع یک خورشید
      میکند روزهای خود تمدید
      
      این چه نوریست در افق پیدا
      این چه نوریست نور عشق و امید
      
      در سحر جلوه اش که می گوید
      نور او فاطمی ست بی تردید
      
      در میان سکوت سرد حجاز
      گوش دل یک صدای ناز شنید
      
      خبری آمد از سرادق عرش
      گل بریزید فاطمه خندید
      
      پدرش دور خانه می گردد
      بر لبش ان یکاد یا توحید
      
      چشم در چشم کودکش دائم
      می نماید خدای خود تمحید
      
      تا که دستی برد به گیسویش
      هر چه دلداده را کند تهدید
      
      دیدگان حدیث روشن شد
      تا که نور جمال او را دید
      
      جبرئیل آمد و تبرک کرد
      بال خود را به صورتش مالید
      
      مثل گردونه زمین و زمان
      با ملائک بدور او چرخید
      
      او که باشد امیر انس و جان
      سومین نسل حضرت سلطان
      
      قامت عشق کاملا" خم شد
      ساغر و جام و باده در هم شد
      
      انبیاء صف کشیده مستانه
      در تحیر تمام عالم شد
      
      هر چه می شد ز عاشقی رو کرد
      جلوه کاملش در آن دم شد
      
      صحنه درس عشق بازی ها
      بین گهواره ای مجسم شد
      
      بین دریای پر طلاتم عشق
      چه بگویم که صبر دل کم شد
      
      دل عالم شد آب تا اینکه
      لحظه بوسه ای فراهم شد
      
      با شکوه صدای این دو لب
      طپش سینه ها منظم شد
      
      از صفای همین محبتها
      رشته دین به عشق محکم شد
      
      بهر تبریک این ولادتها
      حضرت رب عشق ملزم شد
      
      صله بر دوستان این آقا
      دوری از آتش جهنم شد
      
      او که باشد امیر انس و جان
      سومین نسل حضرت سلطان
      
      من که هستم ؟ ز سائلان حرم
      او که باشد خدای جود و کرم
      
      نازم او را که نازدار خداست
      ناز او را به جان و دل بخرم
      
      از گدایان سامرا بودن
      آبرویم شده چو تاج سرم
      
      قبله گاه کرامت او باشد
      من به پیشش شبیه رهگذرم
      
      چه بگویم ز دست معصیتم
      بهر پرواز بسته بال و پرم
      
      تا که گردیدم آشنا با او
      شد جهانی غریبه در نظرم
      
      حاجتی دارم از خداوندش
      در میان دعای هر سحرم
      
      کی شود تا اجازه ای بدهد
      دل خود را به صحن او ببرم
      
      یک سحر وقت صحن گردی ها
      کند او بی قرار و در بدرم
      
      هر وجب صحن او بشویم با
      کوثر چشمهای پر گوهرم
      
      خاک زیر قدو م زوارش
      را کنم طوطیای چشم ترم
      
      او که باشد امیر انس و جان
      سومین نسل حضرت سلطان
      
      چه خبر از صفای عسگریین
      دل گرفته برای عسگریین
      
      چه خبر از شکوه گنبد او
      از دو گلدسته های عسگریین
      
      چه خبر از ضریح و کاشی ها 
      مرقد دلربای عسگرییین
      
      مانده از سر من را گویا
      تلی از خاک عسگریین
      
      در شب جشن دیده گریه کند
      در غم روضه های عسگریین
      
      آن بقیع و خرابیش کم بود
      شد اضافه عزای عسگریین
      
      نذر سرداب مانده آثاری
      نذر گنبد طلای عسگریین
      
      روضه دارد وجب وجب خاکش
      وای از کربلای عسگریین
      
      میبرم من شکایت این قوم
      پیش گاه خدای عسگریین
      
      نسل اینان ز نسل کوچه بود
      شاهدم ناله های عسگریین
      
      گر بگویم میان کوچه چه شد
      در بیاید صدای عسگریین
      
      قاسم نعمتی
       
      ********************
       
       
      دنیای با حضور تو زیباست واقعا
      قطره کنار چشم تو دریاست واقعا
      
      شاعر به عشق روی شما خط خطی کند
      اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا
      
      در بین واژه های سرودم نزول کن 
      دفتر بدون نام تو تنهاست واقعا
      
      ای نازنین به یمن قدوم مبارکت
      امشب قشنگ ترین شب یلداست واقعا
      
      تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان
      آری جمال ناز تو زیباست واقعا
      
      تو آمدی حقیقت افسانه ها شوی
      مجنون چشم های تو لیلاست واقعا
      
      تو آمدی که عزت و شوکت بیاوری
      آری گدای کوی تو آقاست واقعا
      
      خوش آمدی جان جهان و جهان جان
      خوش آمدی حضرت آقای مهربان
      
      شور میان هر غزل شاعرانه تو
      زیباترین تغزل در هر ترانه تو
      
      هستی بدون مهر و محبت که مرده است
      عشق بدون چون و چرای زمانه تو
      
      اغراق نیست از همه عالم سرآمدی
      یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو
      
      شایسته ی مقام شریف ولایتی
      ای جانشین خوب خدای یگانه تو
      
      مملو از خدا شده است ، شک نمیکنم
      - قائم مقام حضرت حق- کاویانِ تو
      
      دیوانه ی مرام شما تا همیشه من
      ارباب بامروت من در زمانه تو
      
      بر مهر و ماه و شمس و فلک طعنه میزنی
      آقای عالمی و ابالمهدی منی
      
      من خاکسار کوی تو، عبد خدایی ام
      بچه محله ی توأم و سامرایی ام
      
      من با نگاه مادرتان محضر شما
      مشغول کار و کسب شریف گدایی ام
      
      تو انتهای جاده ی جود و کرامتی
      من سائل نگاه توأم ابتدایی ام
      
      وقتی تو دومین حسن خانواده ای
      آری منم به نام نامی تو مجتبایی ام
      
      فرقی نمی کند بخدا نور واحدید
      شش گوشه ی تو بوسه زدم کربلایی ام
      
      گوشه نشین هرشب بزم غمت منم
      لطمه زن مصیبت هر عمه ات منم
      
      آقا شما بگو غم غربت چگونه است
      زندانی و اسیر و اسارت چگونه است
      
      آقا بگو که در غل و زنجیر اهل زور
      همراه سوز و درد و حرارت چگونه است
      
      آقا شما بگو بد و بیراه و افترا
      آقا شما بگو که جسارت چگونه است
      
      یک تکه نان خشک وکمی هم کپک زده
      آقا بگو که طعم حقارت چگونه است
      
      آقا بگو که شیوه ی مردانگی نبود
      آقا بگو نهایت غارت چگونه است
      
      با گوشواره و دو سه معجر نمیشود
      آقا بگو اساس تجارت چگونه است
       
      علیرضا خاکساری

    ********************


      آنقدر آمدند و گرفتارتان شدند
      خاک شما شدند و هوادارتان شدند
      
      زیباترین اهالی دنیای عشق هم
      یوسف شدند و گرمی بازارتان شدند
      
      لطف شماست اینکه تمامی انبیا
      بالاتفاق سائل دربارتان شدند
      
      آنها که پای منت چشم کریمتان
      بی سر شدند تازه بدهکارتان شدند
      
      این بالهایی که زیر بت عشق سوختند
      خاک تبرک در و دیوارتان شدند
      
      نفرین به آنکه مهر تو را سرسری گرفت
      یا آنکه حاجت از حرم دیگری گرفت
      
      ای جلوه خدایی بی انتها حسن
      خورشید روشن سحر سامرا حسن
      
      بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است
      نور خدا مکمل توحید ما حسن
      
      امشب عروج زخمی بال مرا ببر
      تا سامرا ، مدینه ، نجف ، کربلا ؛ حسن
      
      در بین خانواده زهرای مرضیه
      باید شوند تمام علی زاده ها ؛ حسن
      
      زنجیره ی محبت زهراست دین من
      با یک حسین و چار علی و دوتا حسن
      
      سوگند میخوریم خدا لشگری نداشت
      روی زمین اگر حسن عسگری نداشت
      
      آنکه مرا فقیر حرم میکند تویی
      یک التماس پشت درم میکند تویی
      
      آنکه در این زمانه ی بی اعتبارها
      با یک سلام معتبرم میکند تویی
      
      آنکه برای پر زدن سامرایی ام
      هرشب دعا برای پرم میکند تویی
      
      آنکه مرا برای خودش خانه خودش
      با یک نگاه ، در به درم میکند تویی
      
      آنکه تو را همیشه صدا میکند منم
      آنکه مرا همیشه کرم میکند تویی
      
      شکرخدا گدای امام حسن شدم
      خاکی ترین کبوتر باغ حسن شدم
      
      تو کیستی که سائل تو جبرئیل شد
      دسته فرشته پای ضریحت دخیل شد
      
      تو کیستی که جدّ نجیب پیمبرت
      مهر تو را به سینه گرفت و خلیل شد
      
      تو کسیتی که حضرت موسی عصا به دست
      ذکر تو را گرفت اگر مرد نیل شد
      
      اصلی که پا گرفت بدون تو فرع فرع
      فرعی که پا گرفت کنارت اصیل شد
      
      تنها خدا به خانه ی تو آفتاب داد
      بعدا تمام زندگی ات نذر ایل شد
      
      امشب دعا کنید ظهوری کند مرا
      تا اینکه میهمان حضوری کند مرا
      
      امشب دعا کنید بیاید نگار ما
      آیات روشنایی شبهای تار ما
      
      امشب دعا کنید بیاید در این خزان
      فصل گلاب فاطمه فصل بهار ما
      
      امشب دعا کنید بیاید گل خدا
      تا اینکه این بهار بیاید به کار ما
      
      امشب دعا کنید بیاید ز راه دور
      مرکب سوار آل علی تک سوار ما
      
      آنکه اگر نبود دلم فاطمی نبود
      حتی نبود سجده ی سجاده یار ما
      
      زهرا هنوز دست به پهلو کند دعا
      زهرا کند دعا که بیایی کنار ما
      
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

      ********************

      پَرِ شکسته به بالا نمی رسد هرگز
      تلاش می کند اما نمی رسد هرگز
      
      کبوتری که هوایی نشد در این وادی
      به آسمان تمنا نمی رسد هرگز
      
      اگر اجازه نیاید که تا ابد معشوق
      به سوی خانه لیلا نمی رسد هرگز
      
      چنان مقام به عشاق می دهد الله
      به فکر مردم دنیا نمی رسد هرگز
      
      مقام و سلطنت و پادشاهی عالم
      به پای رعیتی ما نمی رسد هرگز
      
      و بی ولای تو و خانواده ات آقا
      کسی به عالم معنا نمی رسد هرگز
      
      بدون گوشه ی چشم تو شیعه در محشر
      به خاک بوسی زهرا نمی رسد هرگز
      
      مسیح آل محمد ، مسیح زهرایی
      به گرد پای تو عیسی نمی رسد هرگز
      
      پَرَم به شوق هوای تو وا شده آقا
      کبوتر تو به سویت رها شده آقا
      
      زمان مستی ما انتها ندارد که
      مریض عشق تو بودن دوا ندارد که
      
      بهشتِ من تویی آقا، بهشت را چه کنم
      بهشت بی گُلِ رویت صفا ندارد که
      
      نمی دهم به بهشت خدا حریم تو را
      بهشت قد حریم تو جا ندارد که
      
      فدای بنده نوازی و مهربانی تو
      سرای لطف تو شاه و گدا ندارد که
      
      کجاست حاتم طایی ببیند اینجا را
      کسی شبیه تو دست عطا ندارد که
      
      سرای توست پذیرای آرزومندان
      کسی به قدر تو حاجت روا ندارد که
      
      میان این همه القاب نیک هیچ اسمی
      صفای کنیه ابن الرضا ندارد که
      
      تویی که آینه حی ذوالمَنَنت خوانم
      عزیز قلب رضایی تو را حسن خوانم
      
      امام عسگری، آقا، امیر، مولانا
      دو دست خالی ما را بگیر، مولانا
      
      گدای نیمه شب، بین این گذر هستم
      بیا و توشه بده بر حقیر مولانا
      
      نگاه روشن خود را ز ما دریغ مکن
      منم به دام نگاهت اسیر مولانا
      
      به نفس سرکش و طغیان گرم نگاهی کن
      دعا نما که شوم سر به زیر مولانا
      
      بصیرتی بده آقا که راه کج نروم
      تویی تو آینه ی یا بصیر مولانا
      
      به کوری همه دشمنان، خدای کریم
      نوشته نام تو را از غدیر مولانا
      
      تویی که چشمه ناب معارفی آقا
      کمال سیر و سلوک هر عارفی آقا
      
      هر آنچه ناز فروشی تو، مشتری هستم
      میان صحن تو دنبال نوکری هستم
      
      دعای بال قنوتم که مستجاب شدم
      که تحت رایت عشقم پیمبری هستم
      
      هزار مرتبه مدیون ربنای تو ام
      اگر که شیعه مجنون حیدری هستم
      
      به انقلاب و نام خمینی همیشه محتاجم
      به یاد خون شهیدان کوثری هستم
      
      چه منتی به سر من نهاده دست شما
      که تابع سخن رهبری هستم
      
      شباهتی است میان دل من و دل تو
      شباهتی است که مثل تو مادری هستم
      
      به روز حشر کشم نعره های مستانه
      که من غلام غلامان عسگری هستم
      
      مجیر آل رسولی مدد ابالمهدی
      فروغ چشم بتولی مدد ابالمهدی
      
      عطش میان حرم رود نیل می گردد
      سرشک دیده ما سلسبیل می گردد
      
      کسی که زائر قبر غریبتان باشد
      میان آتش غمها خلیل می گردد
      
      ندارد هیچ تعجب که در کنار شما
      کبوتر حرمت جبرئیل می گردد
      
      به حج نرفته ای اما طواف درگاهت
      هزار حج خدا بی بدیل می گردد
      
      به حلقه های ضریحی که نیست در حرمت
      دل شکسته زائر دخیل می گردد
      
      دوباره پای برهنه به جاده می آئیم
      به سوی صحن و سرایت پیاده می آئیم
      
      اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید


      ********************

      دوباره عشق سمت آسمان انداخت راهم را
      نگاهی باز می گیرد سرِ راهِ نگاهم را
      کدام آغوش بین خویش جا داده است ماهم را
      که برگردانده امشب سوی دیگر قبله گاهم را
      
      من امشب حاجی این قبله این قبله نما هستم
      من امشب بنده مولایِ سُرِّ من رَاَی هستم
      
      درون سینه ام انگار شور دیگری دارم
      به لطف ساقی امشب در سبویم کوثری دارم
      به دستی زلف یار و دست دیگر ساغری دارم
      شرابی ناب از انگورهای عسكری دارم
      
      من امشب عشق را تکرار در تکرار می خوانم
      حسن جانم حسن جانم حسن جانم حسن جانم
      
      وزیده از پگاهِ شهر پیغمبر نسیمی که
      رسیده سالهایی قبل همراه شمیمی که
      تمام شهر را پُر کرد آن فیضِ عظیمی که
      خبر داده است باز از جلوه ي دست کریمی که
      
      همان خُلق و همان خو در جمالش منجلی باشد
      که مثلِ آن حسن ، آرامِ جانِ این علی باشد
      
      نگاهت چون مسیحاییست که بر مرده ها جان است
      که گاهی لرزه بر اندام مأمورانِ زندان است
      و یا ابریست که در آسمان هم حکمِ باران است
      بگو این چشم انسان است یا از آنِ یزدان است
      
      تو هم جسمی و هم جانی، تو هم ابری و بارانی
      صِفاتت گفت یزدانی، خدایی یا که انسانی؟
      
      رکاب سامرا را گنبد زرد تو مروارید
      حریمت کعبه آمال، قبرت قبله ي امید
      گدایان هرکجا هستید، امشب هرچه می خواهید
      دخیل عشق بندید از همان جا بر درِ خورشید
      
      اگر که سائل شهر مدینه مجتبی دارد
      کسی چون عسكری را هم گدای سامرا دارد
      
      میایی و برای مهدی ات دلداده می سازی
      هزاران عاشقِ در دامِ عشق افتاده می سازي
      از اشک دیده ي چشم انتظاران جاده می سازی
      برای امرِ غیبت شیعه را آماده می سازی
      
      میان پرده، اسرارِ خدا را بی صدا گفتی
      برای شیعیانت افضل الاعمال را گفتی
      
       تو آن معنای پروازی که بی تو هیچ بالی نیست
      زلال جاری باران لطفت را زوالی نیست
      به جز درد فراقِ مهدی ات آقا ملالی نیست
      یقیناً جاي فرزندِ تو در اين بزم خالی نیست
      
      دعا کن تا که من هم جمکرانی باشم آقا جان
      دعا کن تا ابد صاحب زمانی باشم آقاجان
      
      اجازه می دهی امشب تو را ابن الرضا گویم
      صفای مرقدِ شش گوشه ات را کربلا گویم
      غریب سامرا، از غربت یک آشنا گویم
      برایت قصه ی یک مادر و یک کوچه را گویم
      
      از آن ابری كه زیر ظلمتش پوشاند ماهش را
      از آن مادر که بينِ کوچه ها گم کرد راهش را
      
      محمّد بياباني

مهدی وحیدی

 



موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت امام حسن عسگری(ع) مهدی وحیدی
[ 18 / 11 / 1392 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن عسگری(ع)

      کیستم من؟ گوهر ده بحر نور کبریایم
      آفتاب سامره، روشنگر ملک خدایم

      آسمان معرفت را در زمین شمس‌الضحایم
      کعبه‌ام، رکنم، مقامم، مروه‌ام، سعیم، صفایم

      منظـر حسـن خـدا مصباح انوارالهدایم
      من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

      من همان دریای نور استم که نور از آن دمیده
      دین و دانش را خدا در موج موجم پروریده

      در درونم گوهر نابی چو مهدی آفریده
      انتهایم را به جز چشم خدا چشمی ندیده

      بشنوید ای آسمانی‌هـا زمینی‌ها صدایم
      من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

      چارده معصوم گل پیداست از باغ جمالم
      نیست آگه از جلالم، غیر ذات ذوالجلالم

      تشنگان چشمه توحید را آب زلالم
      بنده‌ام اما چو حی بی‌مثالم، بی‌مثالم

      فیض‌بخش عالمی از شهر «سرّ من رآ»یم
      من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

      من علی بن جواد بن رضا را نور عینم
      پیشتر از عالم خلقت هدایت بوده دینم

      گر چه در سنّ شبابم پیر خلق عالمینم
      هم محمّد، هم علی، هم مجتبایم، هم حسینم

      هم بوَد زهد و کمال و عصمت خیرالنسایم
      من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

       پیشتر از خلقتم بر چشم عالم نور دادم
      بر همه شور آفرینان تا قیامت شور دادم

      پاسخ موسی بن عمران را به کوه طوردادم
      حاجت ارباب حاجت را ز راه دور دادم

      همچو اجدادم ز خلق عالمی مشکل‌گشایم
      من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم

      من به شهر سامره خود کعبۀ اهل یقینم
      پر زند همچون کبوتر در حرم روح‌الامینم

      حاجت کونین می‌بارد چو باران زآستینم
      حضرت مهدی پذیرایی کند از زائرینم

      مهر و مه گیرند نور از گنبد و گلدسته‌هایم
      من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

      حضرت هادی از اوّل دید چون حُسن تمامم
      خنده زد بر روی زیبا و «حسن» بگذاشت نامم

      همچو قرآن بود روی سینه بابا مقامم
      خود امام ابن امام ابن امام ابن امامم

      دختـر پـاکِ یشـوعا، همسـر پاکیـزه‌‌ رایم
      من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

      جلوۀ معلوم و نامعلوم را دیدند در من
      سرِّ هر مفهوم و نامفهوم را دیدند در من

      انتقام خون هر مظلوم را دیدند در من
      فاش گویم چارده معصوم را دیدند در من

      چارده معصوم نورم، بلکه خود وجه خدایم
      من ابوالمهدی امام عسکری ابن‌الرضایم

      گرچه ویران کرد دست شوم دشمن تربتم را
      لطف حق افزود بین خلق عالم عزّتم را

      تا قیامت او نگهدار است عصر دولتم را
      بار دیگر دید دشمن قدر و جاه و رفعتم را

      خشت خشت قبر ویران‌گشته‌ام گوید ثنایم
      من ابوالمهـدی امام عسکری ابن‌الرضایم

      مهر ما در قلب ابناء بشر پایان ندارد
      هر که مهر ما ندارد، در حقیقت جان ندارد

      و آن که شد بیگانه با آل علی ایمان ندارد
      درد بغض ما به جز خشم خدا درمان ندارد

      ای خوشا آن‌کس که گوید مدح، چون میثم برایم
      من ابوالمهـدی امـام عسکری ابـن الرضایم

     غلامرضا سازگار

*****************************


      دوباره پای غزل سویتان دوان شده است
      حروف واژه عشقم ترانه خوان شده است
      ردیف و قافیه هایم فقط به ذوق شماست
      که اینچنین همه همرنگ آسمان شده است
      زبان رو به سوی قبله مانده طبعم
      به جان رسیده و انگار پرتوان شده است
      فضای آبی شعرم نثار مقدمتان
      بهار هم به قدوم شما جوان شده است
      نَمی ز بارش حُسن شما و آل شما
      کتاب شعر و غزلهای شاعران شده است
      فضای شعر، پر از لطف بی کرانه توست
      کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست

      چه منتی به سر خلقت خدا داری
      اگر به چشم زمین پای خویش بگذاری
      سحاب رحمتی و پای آسمان خدا
      کنار می کشد آن ساعتی که می باری
      فرشتگان همه مبهوت جلوۀ رویت
      چه دلربایی... عجب دلبری... چه دلداری...
      تو آخرین گل یاسی که نقش هایت را
      به کوچه باغ قدیمی شهر می کاری
      پس از تو صبح مدینه دگر نخواهد دید
      طلوع نسل خدا را زمان بیداری
      لبان حضرت هادی پر از ترانه توست
      کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست  

      اگرچه عمر تو ایام کمتری دارد
      ولی به عمر دوصد نوح برتری دارد
      بهشت کوی تو! نه... نه... غباری از کویت
      کجا به وعده جنت برابری دارد؟!
      کدام دلبری؟! آنهم به نقد جان دادن
      شبیه و مثل تو آنقدر مشتری دارد
      دل مریض من آقا اگرچه ناخوش بود
      ولی به لطف تو اوضاع بهتری دارد
      گدای ریزه خور سفره تو سلطان است
      چراکه بر سر خود تاج سروری دارد
      نگاه ماست که دنبال آب و دانه توست
      کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

      خوشا به حال کسی که هواییت باشد
      گدای روز وشب سامراییت باشد
      شنید هرکه حدیث تو از پس پرده
      همیشه مست کلام خداییت باشد
      عبادت تو میان درندگان یعنی
      جهان به سلطه فرمانرواییت باشد
      کسی که در وطنش خانۀ رضا دارد
      هلاک کنیه ابن الرضاییت باشد
      خوشا به آنکه به یاد ضریح شش گوشت
      مسافر حرم کربلاییت باشد
      بیا مرا بطلب، دل پر از بهانه توست
      کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

      شما که جود و کرم عادت و مرام شماست
      گدا همیشه پر از شرم احترام شماست
      شما که صاحب شیرین ترین اسمائید
      همیشه روی لب ما طنین نام شماست
      شما که هیچ زمان حج نرفته اید اما
      هم آب زمزم و هم کعبه تشنه کام شماست
      شماکه حجت حقید در برابر ما
      به گفته خودتان فاطمه امام شماست
      تورا به فاطمه آقا خودت دعایی کن
      که استجابت، اجزایی از کلام شماست
      دعا برای فرج نزد آستانه توست
      کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

     محمد بیابانی

*****************************


      ساقی بیاورید که بزمی به پا کنیم
      ساغر بیاورید که قدری صفا کنیم

      مطرب بیاورید که تا خط خویش را
      از خط  پیروان طریقت جدا کنیم

      عمری نماز پشت سر شیخ خوانده ایم
      حالا شبی به پیر مغان اقتدا کنیم

      خواندم دعا به مسجد و حاجت روا نشد
      یکبار بین میکده امشب دعا کنیم

      یک خمره نه,دو خمره نه ,تا یازده رسید
      ما آمدیم تا که زدل عقده وا کنیم

      حالا که نام پاک تو اکسیر واقعیست
      با ذکر یا حسن مس دل را طلا کنیم

      وقتی که مرده را نگهت زنده می کند
      با ید تو را مسیح پیمبر صدا کنیم

      حریم و زیر دین نگاه تو رفته ایم
      آقا چگونه قرض شما را ادا کنیم؟

      حالاکه بی ولای توطاعات باطل است
      باید نماز و روزه ی خودراقضا کنیم

      فرموده اید شیعه به دوزخ نمی رود
      پس هرچه خواستیم گناه و خطا کنیم؟!

      وقتی به خاطر تو ،به ما شان می دهند
      دیگر چه احتیاج که در دین ریا کنیم

      زهرا اگراجازه دهد در بهشت هم
      خدمت به خاندان شریف شما کنیم

      تمار شهرعشق علی باش  ای رفیق
      تا اینکه پای دار غمش گریه ها کنیم

      گیرم که تو حبیب نبودی , زهیر باش
      تا اینکه زیر تیغ جنون جان فدا کنیم

      در باب نوکری به مقامی نمی رسیم
      تنها اگربه سینه زدن اکتفا کنیم

      ما را غلام قصر خودت کن که در بهشت
      شب های جمعه روضه برایت به پا کنیم

    وحید قاسمی


*****************************


      ز خاک پای تو اول سرشت قلبم را
      سپس غبار حریمت نوشت قلبم را

      ز نور معرفت و رحمت و ولایت تو
      بنا نهاد چنین خشت خشت قلبم را

      میان مزرعه‌ی سبز استجابت تو
      کنار چشمه‌ی خورشید کشت قلبم را

      مرا اسیر تماشای چشمهایت کرد
      سپس نهاد میان بهشت قلبم را

      دخیل پنجره های حرم شدم تا حق
      رها نمود ز کعبه، کنشت، قلبم را

      خدا گواست که من از ازل گدای توام
      اسیر رحمت و فضل تو، مبتلای توام

      ز بسکه آهوی چشم تو دلبری کرده
      دل رمیده‌ی ما را کبوتری کرده

      من چو ذره کجا و زیارت خورشید
      نگاه روشن تو ذره پروری کرده

      بهشت چشم رئوفت چه رونقی دارد
      که با بهشت خدا هم برابری کرده

      فدای عاطفه های نگاه پُر مهرت
      مرام قلب مرا عشق باوری کرده

      چقدر تازه مسلمان کنار خود داری
      مسیح چشم تو کار پیمبری کرده

      شکوه ناب ولایت تویی که دل ها را
      تجلیات نگاه تو حیدری کرده

      همیشه معجزه های تو منجلی بوده
      همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده 

      خدا نهاده در این چشم ها صلابت را
      شکوه و هیبت و آقایی و سیادت را

      برای اهل زمین آسمانی از فیضی
      ببار بر دلمان کوثر فضیلت را

      به لطف گوشه‌ی چشم تو حضرت باران
      خدا گشوده روی خلق باب رحمت را

      مسیح آل محمد! بزرگ نصرانی
      چه خوب دیده کرامات چشمهایت را

      چه کودکانه به عزم مصاف می آیند
      نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را

      ز دشمنان خودت هم دریغ ننمودی
      زلال معرفت و زمزم هدایت را

      تمام همتت این بود که بفهمانی
      به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت را

      چقدر گفتی از آن آفتاب پشت ابر
      حکایت ولی و انتظار و غیبت را

      خوشا کسی که دمی غائب از حضورش نیست
      حجاب خود نشده بی نصیبِ نورش نیست

      شده ست مرقد تو اعتبار سامرّا
      شکوه گنبد زردت وقار سامرّا

      به یمن مقدمت آقا طواف می کردند
      تمام ارض و سما در مدار سامرّا

      فرشتگان مقرب مسافران تواند
      شهود می چکد از جلوه زار سامرّا

      غبار مقدمت ای عشق جای خود دارد
      که طوطیای نگاهم غبار سامرّا

      گرفته قلب من خسته آشیان امشب
      در آستان تو، گوشه کنار سامرّا

      اگر چه لایق وصل تو نیستم اما
      ز دست رفته دلم در جوار سامرّا

      به عشق دیدن سرداب می تپد هردم
      دل شکسته دل بی قرار سامرّا

      غروب جمعه نگاهم به راه موعودی است
      کنار جاده‌ی چشم انتظار سامرّا

      طلوع می کند آخر سلاله‌ی خورشید
      ز راه می رسد آخر بهار سامرّا

      کبوتر دل من را تو جمکرانی کن
      مرا به لطف خودت صاحب الزّمانی کن

     یوسف رحیمي

 



موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام حسن عسگری(ع)
[ 30 / 11 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن عسگری(ع)

اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حكم تو ذرات، در سجود

اى میر عسكرى لقب اى فاطمى نسب
آن را كه نیست مهر تو از زندگى چه سود؟

علمت محیط، بر همه ذرات كاینات
فیضت نصیب، بر همه در غیب و در شهود

تاریخ تابناك حیاتت، گر اندك است
بر دفتر مفاخر اسلامیان فزود

عیسى دمى و پرتو رأى منیر تو
زنگار كفر از دل نصرانیان زدود

این افتخار گشته نصیبت كه از شرف
در خانه تو مصلح كل دیده برگشود

اى قبله مراد كه در بركة السّباع
شیران به پیش پاى تو آرند سر فرود

قربان دیده اى كه به بزم تو فاش دید
جاى قدوم عیسى و موسى و شیث و هود

قرآن ناطقى تو و قرآن پاك را
الحق مفسّرى، ز تو شایسته تر نبود

دشمن بدین كلام ستاید ترا كه نیست
در روزگار، چون تو به فضل و كمال و جود

شادى به نزد مردم غمدیده نارواست
جان ها فداى لعل لبت كاین سخن سرود

مدح شما، ز عهده مردم برون بود
اى خاندان پاك، كه یزدانتان ستود

از نعمت ولاى شما خاندان وحى
منّت نهاد بر همگان، خالق ودود

اى پور هادى، اى حسن العسكرى ز لطف
بپذیر، از «مؤید» دلخسته این درود

سید رضا مؤید


***************************

      
      ای گرد کاروان تو را حُسن مشتری
      بر خسروان گدای تو را نیز برتری

      کنیه: «ابامحمّد» نام خوشت: «حسن»
      «ابن‌الرضا»، ولیِّ خدا، شهره: «عسکری»

      خاک حریم قدس تو را فیض عیسوی
      عبد در تو را روشِ بنده‌پروری

      یک آسمان ستاره زمین‌بوس آستان
      صدها هزار مشتری‌ات گشته مشتری

      پایت در آسمان، حرمت «سرّ من را»
      از «سرّ من رآ»ت بر افلاک رهبری

      با اقتدار و قدر و جلال الهی‌ات
      خلق خوش محمّد و بازوی حیدری

      نام‌آوران برند به تجلیل از تو نام
      پیغمبران کنند به مهرت پیمبری

      از بام چرخ نقش زمین گردد آفتاب
      خواهد اگر زند به تو لاف برابری

      گر با تو دشمنم کند اعلان دوستی
      من می‌کنم بر او ز دل و جان برادری

      بالله قسم به چون تو پدر فخر می‌‌کند
      بر خاک نرجس ار نبرد سجده مادری

      با یک نسیم سامره‌ات می‌توان گرفت
      فیض مسیح از دم بیمار بستری

      بی مهر تو اگر پدر و مادرم برند
      سوگند می‌خورم که من از هر دو‌اَم بری

      حاشا که هر حسن «حسن عسکری» شود
      تو دیگر استی و دگرانند دیگری

      باید پدر تو باشی و مهدی بوَد پسر
      بر این گهر به جز تو کسی نیست گوهری

      دردا که کشت معتمدِ سنگدل تو را
      در هشتم ربیع نخست از ستمگری

      آزر گرفت تا جگرت از شرار زهر
      بارید اشک شیعه چنان ابر آذری

      جا دارد ار برای تو گریند روز و شب
      جنّ و ملک زمین و زمان حوری و پری

      مهدی غریب و نرجس مظلومه شد غریب
      آن بانویی که داشت به تو فخر همسری

      دردا که در بهار جوانی خزان شدی
      از بس که کرد ساقی غم بر تو ساغری

      پیوسته باد گریه «میثم» نثار تو
      کاو را بوَد به خاک شما خط نوکری

     غلامرضا سازگار


***************************


         آن دلبری که بندگی ات را روا نوشت
      ما را غلام حلقه به گوش شما نوشت

      روز ازل مربی اشراق عاشقی
      نام ترا به صفحه ی دلهای ما نوشت

      آن خالقی که مهر تورا مُهر سینه ساخت
      با لوح دل حدیث تو را آشنا نوشت

      با جوهر طلا به شبستان آسمان
      وصف تو را به خط جلی کبریا نوشت

      با جان و دل ولایت تو خو گرفته است
      خلّاق عشق بندگی ات را سزا نوشت

      صدها طواف، بی تو نیارزد به ارزنی
      چون کعبه را به کوی شما مبتلا نوشت

      بعد از خدا کریم ترینی امام من
      از بس خدا به دست کریمت ثنا نوشت

      آن خالقی که عادت احسان دهد ترا
      دل را گدای سامره ی هل اتا نوشت

      ما را غلام همت تو آفریده اند
      ریزه خوران دولت تو آفریده اند

      ای از کرشمه های تو روی بهار سبز
      وز غمزه ی نگاه تو لیل و نهار سبز

      تا زیر سایه ی تو کند عشق زندگی
      باشد برای شیعه همه روزگار سبز

      بی حسن تو بهشت صفایی نمی گرفت
      جنات تجری است به آن نو بهار سبز

      ای پرچمت به بام نظام جهان سه رنگ
      لعل تو سرخ و چهره سپید، اقتدار سبز

      این دل ز شرب آب ولای تو زنده است
      باشد همیشه دور و بر چشمه سار سبز

      از رعد و برق غمزه ی مژگان عاشقت
      ابر بهار و عاطفه ی بی قرار سبز

      گل می دمد ز مقدم خورشیدی شما
      پشت لب فلک ز تو ای گل عذار سبز

      بازار سرد منتظران از تو گرم شد
      دارد هلال شیعه عجب انتظار سبز

      شیعه دگر بهانه به دشمن نمی دهد
      با دیدن بقیع دگر تن نمیدهد

      تو محور حدیث شریف زعامتی
      چشم و چراغ دین و اساس امامتی

      احکام اهل بیت به تو می شود درست
      در خاندان وحی چه والا اقامتی

      روشن ترین چراغ هدایت به دست تست
      تو قله ی امامت و دین را علامتی

      ای زاده ی خلیل خلیلان بت شکن
      در آتش فراق چه برد و سلامتی

      هر چند در حصاری و تبعید جای تست
      تو مظهر مقاومت و استقامتی

      ای در برابر همه ی کفر یک تنه
      الحق که مثل فاطمه کوه شهامتی

      محراب از نماز تو بالا بلند شد
      ای مقتدای سرو چه خوش قد و قامتی

      شد خوشه ی طلایی گندم ز گونه ات
      ای سفره دار عشق عجب با کرامتی

      ای نور تو هماره نگهدار شیعیان
      دلسوزی ات امان من النار شیعیان

      دست قلم به پای ثنایت نمی رسد
      مهر فلک به گرد عبایت نمی رسد

      مهر و مه از افاضه ی ذرات نور تست
      دست ستاره بر کف پایت نمی رسد

      باید سپرد دسن عنان را به دست تو
      بی تو کسی به مرز هدایت نمی رسد

      آن مدعی که از تو اطاعت نمی کند
      دستش تهی است چون به عطایت نمی رسد

      حتی اگر امارت عالم شود نصیب
      بی حکم تو کسی به کفایت نمی رسد

      آب حیات چشمه ی مهر و محبتت
      به تشنگان بدون عنایت نمی رسد

      تردید در امامت تو هرکه می کند
      دستش به ریسمان ولایت نمی رسد

      هر کس که بر ولی شما اعتنا نکرد
      عهدش به روز عهد و وفایت نمی رسد

      مهدی اگر دعا نکند وای بر دلم
      دل را اگر صدا نکند وای بر دلم


    
محمود ژولیده


***************************

      باز دل شکسته ام نوای دیگر آورد
      پرده ی بهتری زند، نغمه ی خوش تر آورد

      لئالی کلام را ز طبع من بر آورد
      مگر ثنای عسکری حجت داور آورد

      که اگه از مقام او، کسی به جز اله نیست
      نسیم درک و عقل را در این حریم راه نیست

      عبد خدا که داده حق، خدایی از عبادتش
      بسته شده به طوق جان سلسله ی ارادتش

      رام شده وحوش هم، به درگه سیادتش
      حقیقت غدیر خم، جلوه گر از ولادتش

      ولادتش به هشتم ربیع ثانی آمده
      جهان پیر را از این مژده، جوانی آمده

      به سامرا نظر کن و جلوه ی ذوالکرام بین
      قِران مهر و ماه را در این خجسته شام بین

      باب امام عصر را فراز دست مام بین
      دهم اما را به بر یازدهم امام بین

      چشم علی منور از جمال ماه پاره اش
      فاطمه کو؟ که بنگرد، بر حسن دوباره اش

      نور ولایتش به رخ ردای خلقتش به بر
      لوای عصمتش به کف تاج شفاعتش به سر

      بر همه هستی اش نظر در همه عالمش گذر
      اما هادی اش پدر حضرت مهدی اش پسر

      خلایقند چاکرش ملائکند عسکرش
      هیچ کسی نمی رود به نا امیدی از درش

      رسالت پیمبران تکیه زده به دوش او
      درس هدایت بشر زمزمه ی سروش او

      وضع جهان و چشم او راز نهان و گوش او
      حصار ظلم ظالمان شکسته از خروش او

      به دوره ای که معتمد کرد فزون نفاق را
      به هم درید سعی او پرده ی اختناق را

      بهشت علم پرورد آب و هوای گلشنش
      اهل کمال، خوشه چین، ز گوشه های خرمنش

      حکیم مانده از سخن، به وقت درس گفتنش
      امام عصر تربیت، یافته روی دامنش

      نهال عصمتی چنان بر آورد چنین ثمر
      درود ما بر آن پدر سلام ما بر این پسر

      سلاله ی پیمبر و مبشّر پیام حق
      که دیده بس شکنجه تا زنده شود مرام حق

      مبیّن اصول دین مفسّر کلام حق
      داده به دست مهدی اش رسالت قیام حق

      که بعد من امام بر جوامع بشر تویی
      مهدی منتقم تویی امام منتظر تویی

      رفت یکی ز شیعیان به پیشگاه حضرتش
      برای حاجتی ولی اذن نداد خجلتش

      امام را ببین که چون داشت خبر ز ذلتش
      نخوانده گفت پاسخش نگفته داد حاجتش

      ز یک اشاره از کف امام کامیاب شد
      به قدر احتیاج او خاک طلای ناب شد

      ای جلوات کبریا جلوه گر از جمال تو
      کتاب تفسیر تو خود آیتی از کمال تو

      من که ز پا نشسته ام به درگه جلال تو
      امید رحمتم بود، ز لطف بی زوال تو

      «مؤیدم» گدای تو بر آستان مهدی ات
      امید آن که خوانی ام ز دوستان مهدی ات

     سید رضا موید



موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام حسن عسگری(ع)
[ 30 / 11 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت امام حسن عسگری(ع)

 

از جلوات حیدری،ز جلوه پیمبری
بهر سماوات و زمین،به آسمان سروری
بر همه اهل سما دمیده مهر دلبری
کرده تجلی از خدا نور امام عسگری
کسی که در عالم عشق قبله زیبای من است
 
فرشتگان و جمع حور ،همسفران خط نور
در پی یک مسیر او که از کجا کرده عبور
کسی که با آمدنش جهان شده غرق سرور
به یمن مقدمش شده پلیدی و بدی چه دور
کسی که چون مرهم عشق بر دل شیدای من است
 
وجه خدای ازلی سر خفی نور جلی
تجلی حضرت حق که شد چو آیه منجلی
او که بود بر همگان امیر و وال الولی
امام و دومین حسن ز بیت زهرا و علی
کسی که وقت غم عشق روح مسیحای من است
 
عشق توئی صفا توئی دلبر مصطفی توئی
مهر توئی وفا توئی امام انبیا توئی
بیت توئی حرم توئی مروه توئی منا توئی
آیت عظمای خدا بر همه ماسوا توئی
که آیه محکم عشق سرور والای من است

محمد علی صولی


**********************************************

      دنیای با حضور تو زیباست واقعا
      قطره کنار چشم تو دریاست واقعا
      
      شاعر به عشق روی شما خط خطی کند
      اینجا قلم به شوق تو برپاست واقعا
      
      در بین واژه های سرودم نزول کن 
      دفتر بدون نام تو تنهاست واقعا
      
      ای نازنین به یمن قدوم مبارکت
      امشب قشنگ ترین شب یلداست واقعا
      
      تو آمدی ملائکه انگشت بر دهان
      آری جمال ناز تو زیباست واقعا
      
      تو آمدی حقیقت افسانه ها شوی
      مجنون چشم های تو لیلاست واقعا
      
      تو آمدی که عزت و شوکت بیاوری
      آری گدای کوی تو آقاست واقعا
      
      خوش آمدی جان جهان و جهان جان
      خوش آمدی حضرت آقای مهربان
      
      شور میان هر غزل شاعرانه تو
      زیباترین تغزل در هر ترانه تو
      
      هستی بدون مهر و محبت که مرده است
      عشق بدون چون و چرای زمانه تو
      
      اغراق نیست از همه عالم سرآمدی
      یکتا شبیه ذات احد جاودانه تو
      
      شایسته ی مقام شریف ولایتی
      ای جانشین خوب خدای یگانه تو
      
      مملو از خدا شده است ، شک نمیکنم
      - قائم مقام حضرت حق- کاویانِ تو
      
      دیوانه ی مرام شما تا همیشه من
      ارباب بامروت من در زمانه تو
      
      بر مهر و ماه و شمس و فلک طعنه میزنی
      آقای عالمی و ابالمهدی منی
      
      من خاکسار کوی تو، عبد خدایی ام
      بچه محله ی توأم و سامرایی ام
      
      من با نگاه مادرتان محضر شما
      مشغول کار و کسب شریف گدایی ام
      
      تو انتهای جاده ی جود و کرامتی
      من سائل نگاه توأم ابتدایی ام
      
      وقتی تو دومین حسن خانواده ای
      آری منم به نام نامی تو مجتبایی ام
      
      فرقی نمی کند بخدا نور واحدید
      شش گوشه ی تو بوسه زدم کربلایی ام
      
      گوشه نشین هرشب بزم غمت منم
      لطمه زن مصیبت هر عمه ات منم
      
      آقا شما بگو غم غربت چگونه است
      زندانی و اسیر و اسارت چگونه است
      
      آقا بگو که در غل و زنجیر اهل زور
      همراه سوز و درد و حرارت چگونه است
      
      آقا شما بگو بد و بیراه و افترا
      آقا شما بگو که جسارت چگونه است
      
      یک تکه نان خشک وکمی هم کپک زده
      آقا بگو که طعم حقارت چگونه است
      
      آقا بگو که شیوه ی مردانگی نبود
      آقا بگو نهایت غارت چگونه است
      
      با گوشواره و دو سه معجر نمیشود
      آقا بگو اساس تجارت چگونه است
       
      علیرضا خاکساری

**********************************************


ره باز کنید، دلبری آمده است
بر شیعه امام دیگری آمده است
در مطلع هشتم ربیع الثانی
میلاد امام عسگری آمده است

***

ما دیده به راه دلبری مه روئیم
با بادۀ ناب دیده را می شوئیم
در این شب پر شکوه با هر صلوات
تبریک به صاحب الزمان می گوئیم

قاسم نعمتی

 



موضوعات مرتبط: امام عسگری(ع) - ولادت،مدح

برچسب‌ها: ولادت امام حسن عسگری(ع)
[ 30 / 11 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد